دردوردست ها یک نوراست
نوری که تو از خود بیرون میفکنی
تندتر قدم برمیدارم
درهیاهوی جمعیت گم میشوم
مهم نیست ک تنها میشوم
دلم خوش است که تورا از نزدیک میبیند
به پایین پایت می آیم
قدم هایم را تند تر میکنم
اشک هایم را کنار میزنم و
به گنبدت چشمم میخورد
بیشتر میلرزم
اشک میریزم
به سویت به پرواز در می آیم
اشک میریزم
وقتی نیست
باید بازگردم
اشک میریزم و نماز میخوانم
دلم تنگ توست اما باالجبار باز میگردم...
غریبه ای در میان آشناها...
برچسب : نویسنده : alone-15-girla بازدید : 65